شروع کنکوری بودنم🥰شروع کنکوری بودنم🥰، تا این لحظه: 10 ماه و 24 روز سن داره
یه اتفاق تلخ..💔🖤یه اتفاق تلخ..💔🖤، تا این لحظه: 1 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
عهدی که با خویشتن بستم...عهدی که با خویشتن بستم...، تا این لحظه: 1 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
اتفاق مهم⛔اتفاق مهم⛔، تا این لحظه: 4 ماه و 16 روز سن داره

آبی به رنگ دریا...🖤🌊

گاهی خوشی گاهی غم:))...🖤🌊 اندکی صبر... سحر نزدیک است..

روزت مبارک رفیق❤

روز مادر مبارک!! چه اونایی که پیشمونن چه اونایی که آسمونی شدن🖤 تو این روز بیشتر حواسمون به اونایی باشه که مادرشونو از دست دادن🖤💔 عکسای کادو و مادرمون رو بهتره جار نزنیم🖤 شاید یکی دلش تنگ مامانشه🖤🖤 منم واس همین اینجا چیزی از زندگی خصوصیم و عکسا چیزی نمی فرستم🙏 و... مادر عزیزم، که قبل همه چی برام رفیقی..❤ روزت مبارک❤ تو بهترین هدیه خدا برا منی❤ قربونت بشم من🥰 خوشگل ترین مامان دنیا😍💝
13 دی 1402

⛔مشاور کنکور خوب؟؟ بیاین تو یه لحظه..

دوستان کسی موسسه مشاوره کنکوری خوب میشناسه معرفی کنه؟؟ من فعلا شرایطش جور نیست به دلایلی تو شهر خودم و میخوام مجازی بگیرم، اسم چند تا رو خیلی شنیدم: گاماس ۲۰، مدیکال، رندو، دکتر شیرخدایی،و ... نظر شما چیه؟؟ موسسه ای غیر اینا می شناسین که خودتون یا اطرافیانتون نتیجه گرفته باشین و راضی باشین ازش؟؟   واقعا میخوام دیگه یه مشاور بگیرم خسته شدم از این وضع. هنوز که هنوزه روی روال نیافتادم... یه عالم پر سردرگمی و درموندگی و ..منو فرا گرفته😢🥺💔 در کل ممنون میشم راهنماییم کنین🙏 کسی توصیه ای چیزی داره ممنون میشم از لطفش🙏❤
10 دی 1402

گزارش کار 💪

گزارش کار هفتگی تا رسیدن به هدفم، از این به بعد هر آخر هفته یبار میام اینجا گزارشکار میدم که شما هم ببینید تا بیشتر حواسم به خودم باشه🙃 اونایی که مدرسه میرن و درس میخونن هم میتونن هر آخر هفته گزارشکار بدن اینجا 💝 امروز تاریخ ۲ دی ۱۴۰۲ ۱۰ ساعت و نیم با ۲۳۰ تست🤕🤧( من مدرسه نرفته بودم) درصد رضایت:۵۰٪ کیفیت:۵۰٪
3 دی 1402

چرا؟؟ 😭😭😭

چرا باید همکلاسیم که هر دومون تو یه کلاسیم، یه کتاب تستا رو داریم، معلم هامون یکین ، همه چی یکیه،تو قلمچی رتبه کشوری بیارههه،؟؟
1 دی 1402

یادم بمونه این روز

امروز درست ۱ دی هست، یه روز خیلی مهم تو زندگیم که شاید نقطه عطفی تو زندگی من باشه این روز رو اینجا ثبت می کنم تا یادم بمونه.  بعد از کنکور میام کامل یه پست مفصل بذارم درباره این روز پ.ن: حالم خیلی بده ، آزمون رو خراب کردم...
1 دی 1402

به هر چی دل بستم..💔🖤

امشب نمی خوام درباره کنکور و انگیزه و این چیزا حرف بزنم... می خوام یکم از خودم اینجا بنویسم... حالم بده، حقیقتا بده، امشب از اون شباس که مثل خیلی وقتا دلم گرفته و کسی رو ندارم باهاش حرف بزنم.😔 حس خیلی بدیه، خیلی بد، بعضی وقتا زندگی یه شوخیای ناجوری میکنه باهات.😪 دلم تنگ شده، خیلی تنگ شده، این حق من نبود، سهم من نبود، زندگی باهام خیلی بد کرد.😭 عمیقا نبود یه خواهری رو حس میکنم که بشینه و به حرفام گوش بده...بغلم کنه و بگه من کنارتم سمیرا!!😢 همیشه سهم من از هر قصه ای فقط نرسیدن بود، فقط نشدن بود، تهش تلخ بود، دلتنگی بود، بغض و درد بود...💔🥺 من خیلی زود بزرگ شدم، خیلی زود... یه اتفاقایی تو زندگیم افتاد که پام به مسائلی...
29 آذر 1402

واقعا همه چیز زود می گذره🍂💔

یه چند روزیه همش به این فک می کنم که زمان زود می گذره، مثل برق و باد...🍂 عاطفه دختر همسایمون که با هم بازی می کردیم الان دست نی نی کوچولش رو می گیره و می بردش پارک...🍂 زهرا الان عمومیش رو تموم کرده و تو تبریز داره سال اول تخصص زنانش رو می خونه...🥼👩🏻‍⚕️ ساغر و سیما الان هر دوتاشون معلم ان🌱 اون پسر بچه های تو کوچه... یکیشون الان دانشجوی حقوق تو تهرانه، یکی کامپیوتر شریف، یکی بیزینس زده...🙂 هم مدرسه ای هامون که کلی خاطره داشتیم الان همگی رفتن و سال چندم پزشکی و دندون اند بیشترشون...😊🙂 تقریبا میشه گف همه همکلاسی هامون دیگه متاهل‌ ان( فرزانگان نه، اونایی که تو دبستان و راهنمایی با هم بودیم منظورمه) البته که...
20 آذر 1402

دانشجویان پزشکی 💖

💞سوگند نامه دانشجویان پزشکی💞 سوگند می خورم به خداوند لایزال....❤ تا پاسدار جسم و روان بشر شوم...❤ سوگند می خورم که در این ره به لطف حق.. با کیمیای دانش و اندیشه زر شوم...❤ سوگند می خورم به خداوند لایزال...❤ تحقیق و نشر علم شود رای و همتم...❤ بیمار ها ردای سلامت به تن کنند...❤ . . خانم ها و آقایان!! تبریک عرض می کنم!! شما حالا یک پزشک هستید!❣💫🌱👩🏻‍⚕️🥼 پ.ن: این روزا خیلی اتفاقا برام افتاده که دلم خواست بیام ثبتش کنم ولی حوصلم دیگه خیلی نمی کشه تا بیام و خاطراتم رو اینجا بنویسم حس هیچی نیس، نمی دونم، میام اینجا ولی دیر به دیر... خیلی کم... انگار اینجا هم که یه گوشه امنی برام بود داره واسم تکرار...
11 آذر 1402

از زیست متنفرم😔

بدجوری بغضم گرفته نتونستم جلو خودمو بگیرم اومدم اینجا... الان زیست رو باز کردم جلوم دارم می خونم ولی با گریه، چرا؟؟؟ چون من تجربی رو دوست نداشتم... عاشق یه رشته دیگه بودم... لعنت به همه اونایی که باعث شدن من بیام تجربی... همه اونایی که از بچگی پزشکی رو به زور کردن تو مخمون ... مردم و جامعه انگار همه چی رو فقط تو پزشکی می بینن و یه جوی رو ایجاد کردن که باعث شده خیلی از علاقه ها سرکوب بشه و خاموش بمونه.... ای خداااا خودت یه راهی جلوم بذار ... خسته شدم... حالم از این درسا بهم می خوره... ای خدااااا چرا اینکارو با خودم کردم؟؟ هعی... نه راه پس دارم نه راه پیش... گیر کردم لای منگنه... همه بهم میگ...
6 آذر 1402