گاه نوشت اول...
۱_دیشب خالم اینا مهمون ما بودن، شام رو من پختم، از دستپختم خوششون اومده بود، تعریف از خود نباشه البته..(خونه ما دقیقا عین خونه نقی معمولی تو پایتخته، یک سره مهمون میاد)
البته تازه تازه دارم به توصیه مامان خانوم آشپزی رو یاد میگیرم...
۲_یه خبر دیگه هم اینکه عروسییی داریم🥳
بعد محرم عروسی دو تا از پسر خاله هامه(با هم داداشن)و چند تا مراسم قراره برگزار کنن..
نامزدی و اینا تو شماله ولی مراسم اصلی رو تو خود تهران قراره برگزار کنن..
از همین حالا دارم خودمو آماده میکنم، این هفته میریم شهرستان واس دیدن عزیز جون(مامان بزرگم) به احتمال زیاد خریدامو اون موقع میکنم...
۳_خیلی دوست دارم برم کلاس زبانی چیزی ولی حیف که وقتم این اجازه رو بهم نمیده..
۴_یادم رفت بگم که ما یه هفته اس اسباب کشی کردیم خونه جدیدمون، مامان خانومم کلی ازم کار کشید 😫 و بنده در طی اون چند روز نقش کوزت را ایفا بنمودم!!
۵_ چیزی یادم نمیاد!! ...
به وقت کنکور:::
دیروز واقعا نسبت به روزای قبلی ترکوندم!!
در مجموع ۶ ساعت و ۸۰ تست همراه با تحلیل
میدونم خیلی نیست ولی از کم شروع میکنم تا برسم به ۱۰ ، ۱۲ ساعت...
میتونم بگم دیروز وقتمو تلف نکردم، خیلی حس خوبی دست میده وقتی برنامتو میرسونی...
امسال دختر عمم و پسر خالم کنکور دارن..
منم کنکورم همزمان با دختر عموم قراره باشه.( خیلی حس بدیه تو فامیل رقیب کنکوری داشته باشی، اونایی که مثل من بودن درک میکنن)
امروز خواب موندم ،بلند که شدم یکم ورزش کردم آخه ورزش خیلی تو سرحال شدنم تاثیر داره، حتما امتحان کنین و بعدش هم اومدم به وبلاگم سر زدم، میدونم که نباید زیاد بیام و وقتمو تلف کنم...
هدف گذاری امروزم:
💠۷ ساعت و ۱۰۰ تست.💠
برو که رفتیم...