شروع کنکوری بودنم🥰شروع کنکوری بودنم🥰، تا این لحظه: 10 ماه و 27 روز سن داره
یه اتفاق تلخ..💔🖤یه اتفاق تلخ..💔🖤، تا این لحظه: 1 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره
عهدی که با خویشتن بستم...عهدی که با خویشتن بستم...، تا این لحظه: 1 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
اتفاق مهم⛔اتفاق مهم⛔، تا این لحظه: 4 ماه و 19 روز سن داره

آبی به رنگ دریا...🖤🌊

گاهی خوشی گاهی غم:))...🖤🌊 اندکی صبر... سحر نزدیک است..

احوالات این روزهای من...🌸 جوانه ی کنکوری❣️

1402/7/21 0:45
نویسنده : Samira
123 بازدید
اشتراک گذاری

خب این روزا من واقعا سرم شلوغه یعنی شلوغ تر از همیشه...😶‍🌫️

شاید باور نکنین اما بعضی وقتا میشه که تا سه چهار روز اصلا وقت نمی کنم گوشی دستم بگیرم و آن نمیشم...😅

اگه هم بشم ۱۰ دقیقه نهایتش...🤷‍♀️

اونقد ...

زندگیم شده...

استرس...😰

بدو بدو....😞

تست ، آزمون، تحلیل، مرور، برنامه...😢😢🥶

میتونم بگم خستگی به اعماق تک تک سلول هام نفوذ پیدا کرده... 🤯😪

دیگه فرصت زیادی نمونده، باید بتونم عقب موندگی هام رو برسونم....😪

از یه طرفم استرس تاثیر قطعی معدل بهم فشار میاره، آدم نمیدونه تستی بخونه یا تشریحی؟؟🤕

هر روز هر روزم که یه حاشیه درمیارن، یه رحم به حال ما، به درموندگی ما نمی کنن....😒😒

خب دیگه حاشیه نریم، داشتم می گفتم، منم مثل یه عالم کنکوری دیگه ام،😗 از صبح خروس خون می افتم رو کتابا تو چار دیواری حبس میکنم خودمو....😄

هعی...

واقعا خستم....😣

دلم واس یکی از دوستام تنگ شده ، 💔تابستون با هم کلی می حرفیدیم، دوست که نه، هم مدرسه ای.... دلم می خواد بهش پیام بدم....

احساس تنهایی ، بی کسی و پوچی بهم دست میده😭😱

داشتم می خوابیدم که یهویی یاد اینجا افتادم...😆🥰

داشتم تا چند مین پیش یه کاریو انجام میدادم اما نمیگم که خودتون حدس بزنین:🧐🧐🤔🤫🤭

.

.

.

.

.

 اگه گفتین این خوجگل و جیگیل چیهههه؟؟؟🤩

بله، دفتر برنامه ریزی و گزارش کار سمیرا خانومه،😍 داشتم واس آزمون ۵ آبان قلمچی برنامه ریزی می کردم، و همینطور عملکرد این هفته ام رو بررسی می کردم، واقعا ساعت مطالعم پایینه و تعداد تستم کمه، 😭😱یعنی باید هر طوری شده بکشم بالا، هر طورررییییی شده😓

هدف گزاریم واس آزمون بعدی رو ۵۵۰۰ هست فعلا، تا ببینیم چی پیش میاد، من که تلاشمو می کنم تا بتونم....😮‍💨

چون یه مشکل خونوادگی واسمون پیش اومد سرمون مشغول شد نتونستم زود تر از این واس آزمون ثبت نام کنم اما عب نداره می رسونم...🙃

تازه یه چند تا کتاب تست جدیدم که سفارش داده بودم گرفتم که قراره از این به بعد دوستای من بشن... حیف که عکساشون نمیاد وگرنه می فرستادم اینجا...😁😆

اینم بگم که این وسط بدجور سرما خوردم و دو روز نتونستم اصلا بخونم ، هنوز گلوم خوب نشده😪😷🤒

وای از این سوتی های مدرسه نگم براتون، یادم بشه اگه وقت کردم بیام بگم🤭

درگیر یه مسئله ای هستم خدااا جونم، ازت می خوام پشت این بنده ناچیزت رو خالی نکنی ( هفته قبل یع معجزه رخ داد که خودمم باور نمیشد، ایمانم به خدا خیلی تغییر کرد، خداجونم شرمندتم من، البته چون مربوط به زندگی شخصیم بود تو پست های قبلی به صورت رمز دار کامل توضیح دادم)

الان یه قول میدم که برم و ۵ آبان برگردم و کارنامه آزمونم و گزارش کارمو اینجا بفرستم...🤗

پس پر قدرت بریم جلو .👊💪

.

.

.

هعی...

من این روزا رو ، روزایی که ...

تنهایی و بی کسی کشیدم...🖤

سختی کشیدم....🖤

خیلی شبا با گریه سرمو رو بالش گذاشتم...🖤

حرف دلمو ریختم تو خودم....🖤

از خیلی چیزا دست کشیدم....🖤

روی کتابا همونطوری خوابم بردن ها...🖤

امتحان دادن ها....🖤

تا نصف شب بیدار موندن ها....🖤

خودمو حبس کردن ها....🖤

بدو بدو صبح زود بیدار شدنا ، سوار سرویس شدن ها، تو سرویس درس خوندن هام....🖤

بوی عرق...🖤

اکیپ دوستانمون....🖤

خل و چل بازی های دخترونه....🖤💔

از بیرون زدنام ، از دور دور کردنام، مهمونی ها، گوشی و اینستا، فیلم و آهنگ و .... دست کشیدن هام...🖤💔

حتی حسرت یه خواب ۱۰ دقیقه ای....🖤💔

حرف نزدن با دوست صمیمی....🖤💔

درس خوندن با وجود مشکلات خونوادگی که کم و بیش هست....🖤💔

من این روزام رو که....🖤💔

فقط بین منو و خداس....🖤❤️‍🩹

فراموش نمی کنم...🖤💔

هیچ وقت....🖤❤️‍🩹

خب دیگه،من برم بخوابم فردا باید صبح زود بیدار بشم بدرسم!!!!🥱🥱 

* اگه همه چیز اونطوری که من خواستم پیش رفت به عنوان جایزه روز آزمون با داداشی جونم میریم قایق سواری@

تا پستی دیگر بدرود...👋👋

پسندها (2)

نظرات (0)