بماند به رسم یادگار...
این اسکناس، مال ۱۵ سال پیشمه که پدربزرگم داده بود بهم ، نمی دونم چرا و چی شد که نگهش داشتم، امروز بعد اینهمه مدت متوجه عکس پشتش شدم که خیلی با حال و هوای این روزام می خوره...
خوشبحال اونایی که هر روز از جلوی این سر در رد میشن....
از اونا بیشتر خوشبحال کسایی که هر روز توش پا میذارن....
الانم که نگاش میکنم اشک تو چشام حلقه زده
.
.
تصمیم گرفتم که روی میز تحریرم بچسبونمش تا دائم جلوی چشمم باشه و یادم نره واس چی مبارزه می کنم و بماند به رسم یادگاری از این دوران...💫💖
یعنی خدایا، خدااا جونم میشه؟؟ میشه یه روز؟؟ یه روز بهش برسم و از شدت شوق نتونم چیزی بگم و تا خود صبح خوابم نبره؟؟؟ تو تنهاترین و اولین و آخرین امیدمی..😔
تو داری میبینی همه زحمات ما رو ، سختی هایی که می کشیم، شب بیداری ها و گریه ها، بغض و خنده هامون ، عرق ریختنامون..
خدایا خودت حواست بهم باشه دیگه..😢
به حق بارونی که الان داره میاد خدا جونم...
.
.
دانشگاه تهران....